کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه‌السلام

درباره : حضرت علی علیه السلام
منبع : علل الشرايع ج ۱ص ۱۳۴، معانى الاخبار ص ۲۱؛ بحارالانوار ج ۱۵ ص ۱۱، روضة الواعظین ج ۱ ص ۲۱۵

در ولادت امیرالمومنین سه گزارش وجود دارد الف ) به گزارش اکثر مورخین با اسناد معتبر ولادت آن حضرت در روز جمعه سيزدهم ماه رجب، سى سال پس از عام الفيل، در ميان كعبه بوده است، ( شیخ مفید، الارشاد ج ۱ ص ۵، شیخ طوسی، مصباح المتهجد ج ۲ ص۸۱۹، علامه طبرسی، اعلام الوری ج۱ ص۳۰۶، فتال نیشابوری، روضة الواعظین ج۱ ص ۷۶، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۰۷، شیخ طوسی، التهذیب ج۶ ص ۱۹، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۰۷، محدث اربلی، کشف الغمه ج۱ ص ۵۹، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۲۸۹، شیخ عباس قمی منتهی الآمال ص ۳۴۷ و فیض العلام ص ۳۸۳) در آن وقت عمر شريف پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بيست و هشت سال بوده است، یعنی به قولى دوازده سال، و به قولى ده سال پيش از بعثت آن حضرت بود « الفصول المهمة،ص ۲۹». ب ) شيخ طوسى در مصباح به نقل از حضرت صادق علیه‌السلام روايت كرده است كه ولادت آن حضرت در روز يكشنبه هفتم ماه مبارك شعبان واقع شد « مصباح المتهجد ج ۲ ص ۸۵۲ ، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۲۸۹»، ج ) شیخ مفید در گزارش دومی سالروز ولادت آن حضرت را در ۲۲ ماه رجب ذکر کرده است. شیخ مفید، مسارالشیعه ص ۵۹  البته علامه مجلسی هم در دو کتاب بحارالانوار و جلاء العیون خویش بدون ذکر سند می نویسد به روایتی هم ولادت آن حضرت در ۲۳ شعبان بوده است علامه مجلسی بحارالانوار ج ۳۵ ص ۷ و جلاءالعیون ص ۲۸۹، اما به هر حال قول ۱۳ رجب مشهورتر است. و اگر به هر چهار روز احترام نماییم بهتر است،


پدر آن حضرت ابو طالب پسر عبد المطلّب بود كه با پدر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از يك مادر بود، و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بود، آن حضرت و برادرانش اوّل هاشمى بودند كه پدر و مادر ايشان هر دو از بنى هاشم بودند.

در احاديث معتبره بسيار از طرق خاصّه و عامّه روايت كرده ‏اند از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم كه آن حضرت فرمود: خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ يَمْنَةَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ يُخْلَقَ آدَمُ بِأَلْفَيْ عَامٍ من و على علیه‌السلام از يك نور خلق شديم، و منظور انظار حق تعالى بوديم پيش از آنكه خدا حضرت آدم را خلق كند به هزار سال- به روايت ديگر: به‏ دو هزار سال- در جانب راست عرش الهى تسبيح و تقديس حق تعالى مى ‏كرديم، فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ جَعَلَ ذَلِكَ النُّورَ فِي صُلْبِهِ وَ لَقَدْ سَكَنَ الْجَنَّةَ وَ نَحْنُ فِي صُلْبِهِ وَ لَقَدْ هَمَّ بِالْخَطِيئَةِ وَ نَحْنُ فِي صُلْبِهِ چون خدا آدم را آفريد آن نور مقدّس را به دو جزء قسمت كرد و هر دو را در صلب حضرت آدم علیه‌السلام جا داد. چون آدم به زمين آمد، ما در صلب او بوديم؛ وَ لَقَدْ رَكِبَ نُوحٌ فِي السَّفِينَةِ وَ نَحْنُ فِي صُلْبِهِ وَ لَقَدْ قُذِفَ إِبْرَاهِيمُ فِي النَّارِ وَ نَحْنُ فِي صُلْبِهِ چون نوح علیه‌السلام در كشتى نشست، ما در صلب او بوديم؛ چون حضرت ابراهيم علیه‌السلام را در آتش انداختند، ما در صلب او بوديم، فَلَمْ يَزَلْ يَنْقُلُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَصْلَابٍ طَاهِرَةٍ إِلَى أَرْحَامٍ طَاهِرَةٍ حَتَّى انْتَهَى بِنَا إِلَى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَسَمَنَا بِنِصْفَيْنِ‏ فَجَعَلَنِي فِي صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعَلَ عَلِيّاً فِي صُلْبِ أَبِي طَالِبٍ و همواره خداوند ما را از پشتهاى پاك به ارحام پاك منتقل فرمود تا به پشت عبد المطلب رسيديم و آنجا دو قسمت شديم و خداوند مرا در پشت عبد اللّٰه و على را در پشت ابو طالب قرار داد. وَ جَعَلَ فِيَّ النُّبُوَّةَ وَ الْبَرَكَةَ وَ جَعَلَ فِي عَلِيٍّ الْفَصَاحَةَ وَ الْفُرُوسِيَّةَ وَ شَقَّ لَنَا اسْمَيْنِ مِنْ أَسْمَائِهِ فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ اللَّهُ الْأَعْلَى وَ هَذَا عَلِيٌّ. نبوت و بركت را در من قرار داد و فصاحت و دلاورى را در على، و دو نام براى ما از نام هاى خود مشتق ساخت، خداوند صاحب عرش محمود است و من محمدم و خداوند اعلى است و اين على علیه‌السلام است « علل الشرايع ج ۱ص  ۱۳۴، معانى الاخبار ص ۲۱؛ بحارالانوار ج ۱۵ ص ۱۱، روضة الواعظین ج ۱ ص ۲۱۵ ».

ابن بابويه، فتال نیشابوری، علّامه حلّى و غير ايشان به سندهاى بسيار از حضرت امام جعفر صادقعلیه‌السلام و يزيد بن قعنب و عبّاس روايت كرده‏ اند كه: روزى عبّاس بن عبد المطّلب با يزيد بن قعنب و گروهى از بنى هاشم در برابر خانه كعبه نشسته بودند، ناگاه فاطمه بنت اسد در حالیکه  به اميرالمؤمنين علیه‌السلام نه ‏ماهه حامله بود و او را درد زائيدن گرفته بود به مسجد آمد  و در برابر خانه كعبه ايستاد نظر به جانب آسمان كرد و گفت: رَبِّ إِنِّي مُؤْمِنَةٌ بِكَ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ مِنْ رُسُلٍ وَ كُتُبٍ وَ إِنِّي مُصَدِّقَةٌ بِكَلَامِ جَدِّي إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ ع وَ إِنَّهُ بَنَى الْبَيْتَ‏ الْعَتِيقَ فَبِحَقِّ الَّذِي بَنَى هَذَا الْبَيْتَ وَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذِي فِي بَطْنِي لَمَّا يَسَّرْتَ عَلَيَّ وِلَادَتِي‏ پروردگارا من ايمان آورده ‏ام به تو و به هر پيغمبرى و رسولى كه فرستاده‏ اى و به هر كتابى كه نازل گردانيده ‏اى، و تصديق كرده‏ ام به گفته‏ هاى جدّ خود ابراهيم خليل علیه‌السلام كه خانه كعبه بنا كرده اوست، پس می خواهم از تو به حقّ اين خانه و به حقّ آن كسى كه اين خانه را بنا كرده است، و به حقّ اين فرزندى كه در شكم من است و با من سخن مى ‏گويد، و به سخن گفتن خود مونس من گرديده است و يقين دارم كه او يكى از آيات جلال و عظمت توست، كه آسان نمائى بر من درد زائیدن را. قَالَ يَزِيدُ بْنُ قَعْنَبٍ فَرَأَيْنَا الْبَيْتَ وَ قَدِ انْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا وَ الْتَزَقَ الْحَائِطُ فَرُمْنَا أَنْ يَنْفَتِحَ لَنَا قُفْلُ الْبَابِ فَلَمْ يَنْفَتِحْ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى عبّاس و يزيد بن قعنب گفتند كه: چون فاطمه از اين دعا فارغ شد، ديديم كه ديوار عقب خانه كعبه شكافته شد، فاطمه از آن رخنه داخل شد و از ديده‏ هاى ما پنهان شد، باز ديوار درست شد به اذن خدا، چون خواستيم كه در خانه را بگشائيم چندان كه سعى كرديم در گشوده نشد، دانستيم كه امرى است از جانب خدا. ثُمَّ خَرَجَتْ بَعْدَ الرَّابِعِ وَ بِيَدِهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام ثُمَّ قَالَتْ فاطمه سه روز در اندرون كعبه ماند، چون روز چهارم شد، از آنجائى كه گشوده شده بود باز گشوده شد، فاطمه بنت اسد بيرون آمد، اسداللّه الغالب على بن أبي طالب علیه‌السلام را در دست خود داشت گفت: إِنِّي فُضِّلْتُ عَلَى مَنْ تَقَدَّمَنِي مِنَ النِّسَاءِ لِأَنَّ آسِيَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ عَبَدَتِ اللَّهَ سِرّاً فِي مَوْضِعٍ لَا يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ فِيهِ إِلَّا اضْطِرَاراً اى گروه مردم به درستى كه حق تعالى برگزيد مرا از ميان خلق خود، و برتری داد مرا بر زنان برگزيده كه پيش از من بوده‏ اند، زيرا كه حق تعالى برگزيد آسيه دختر مزاحم را، و او عبادت كرد حق تعالى را پنهان در موضعى كه عبادت حق تعالى در آنجا سزاوار نبود مگر در حال ضرورت ( يعنى خانه فرعون) وَ أَنَّ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْيَابِسَةَ بِيَدِهَا حَتَّى أَكَلَتْ مِنْهَا رُطَباً جَنِيًّا و آسان کرد بر مریم  ولادت عيسى  را و در بيابان درخت خشك را جنبانيد، و رطب تازه از براى او از آن درخت فرو ريخت، وَ أَنِّي دَخَلْتُ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ أَكَلْتُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أَرْزَاقِهَا و حق تعالى مرا اختيار كرد و بر هر دو زيادتى داد و بر جميع زنان عالميان كه پيش از من گذشتهاند، زيرا كه من فرزندى آورده ‏ام در ميان خانه برگزيده او، و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از ميوه‏ ها و طعام هاى بهشت تناول كردم. فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ هَتَفَ بِي هَاتِفٌ يَا فَاطِمَةُ سَمِّيهِ عَلِيّاً فَهُوَ عَلِيٌّ وَ اللَّهُ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى  چون خواستم كه بيرون آيم در هنگامى كه فرزند برگزيده من بر روى دست من بود، هاتفى از عالم غيب مرا ندا كرد:اى فاطمه اين فرزند بزرگوار را على علیه‌السلام نام كن، به درستى كه منم خداوند عليّ اعلا، و او را آفريده‏ ام از قدرت و عزّت و جلال خود، و بهره كامل از عدالت خود به او بخشيده‏ ام، يَقُولُ إِنِّي شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِي وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِي و نام او را از نام مقدّس خود اشتقاق نموده ‏ام، و او را به آداب خجسته خود تأديب نموده ‏ام، وَ وَقَفْتُهُ عَلَى غَامِضِ عِلْمِي وَ هُوَ الَّذِي يَكْسِرُ الْأَصْنَامَ فِي بَيْتِي و امور خود را به او تفويض كرده ‏ام، و او را بر علوم پنهان خود مطّلع كرده‏ ام، در خانه محترم من متولّد شده است  وَ هُوَ الَّذِي يُؤَذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَيْتِي وَ يُقَدِّسُنِي وَ يُمَجِّدُنِي فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ أَطَاعَهُ وَ وَيْلٌ لِمَنْ عَصَاهُ وَ أَبْغَضَهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.  و او اوّل كسى است كه اذان خواهد گفت: بر روى خانه من، و بتها را خواهد شكست و آنها را از بالاى كعبه به زير خواهد انداخت، و مرا به عظمت و مجد و بزرگوارى و يگانگى ياد خواهد كرد، اوست امام و پيشوا بعد از حبيب من و پيغمبر من و برگزيده من از جميع خلق من محمّد كه رسول من است، و او وصىّ او خواهد بود، پس خوشا به حال كسى كه او را دوست دارد و او را يارى كند، و واى بر حال كسى كه فرمان او نبرد و يارى او نكند و انكار حقّ او نمايد. ( شیخ صدوق در علل الشرايع ج ۱ص  ۱۳۵؛ معانى الاخبار ص ۶۲؛ و امالى صدوق ص ۱۳۲، روضة الواعظین ج ۱ ص ۷۶ و کشف الغمه ج ۱ ص ۱۶۷ ) 

شیخ طوسی و ابن شهر آشوب می نویسند: فَلَمَّا رَآهُ أَبُو طَالِبٍ سَرَّهُ وَ قَالَ عَلِيٌّ علیه‌السلام: السَّلَامُ عَلَيْكَ‏ يَا أَبَتِ‏، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ‏ وَ بَرَكَاتُهُ‏. پس از این ابوطالب جلو آمد و فرزند بزرگوار خود را ديد شاد شد، حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام بر او سلام كرد و گفت: چون او را به خانه آوردند حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم درآمد و حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام را گرفت و در دامن گذاشت، ثُمَّ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَلَمَّا دَخَلَ اهْتَزَّ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام وَ ضَحِكَ فِي وَجْهِهِ، وَ قَالَ: چون نظر حضرت امير علیه‌السلام بر جمال بى ‏مثال حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم افتاد، شاد شد و خندان گرديد و گفت: السَّلَامُ عَلَيْكَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. سلام بر تو ای رسول خدا و رحمت و برکاتش بر تو باد؛ پس به قدرت حق تعالى  شروع كرد به تلاوت سوره مؤمنان، گفت: بسم اللّه الرّحمن « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ‏ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ » « سوره مؤمنون/ آيه ۱ و ۲» چون اين آيه را خواند حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: به تحقيق كه به تو رستگارى يافتند ايشان. پس حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام آيات بعد از اين را خواند تا «أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ* الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ» « سوره مؤمنون/ آيه ۱۰و ۱۱» پس حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: قَدْ أَفْلَحُوا بِكَ أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِيرُهُمْ تَمِيرُهُمْ مِنْ عِلْمِكَ فَيَمْتَارُونَ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِيلُهُمُ وَ بِكَ وَ اللَّهِ يَهْتَدُونَ به خدا سوگند كه توئى رهنماى ايشان، و به تو هدايت مى ‏يابند، پس حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فاطمه بنت اسد را گفت: برو و عمّ او حمزه را بشارت ده به ولادت او، فاطمه گفت: چون من بروم، كه او را شير خواهد داد؟ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: تو برو كه من او را سير و سيراب مى ‏گردانم، وَ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ لِسَانَهُ فِي فِيهِ فَانْفَجَرَتْ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً پس حضرت زبان مبارك خود را در دهان او گذاشت و دوازده چشمه از زبان معجز نشان آن حضرت در دهان اميرالمؤمنين علیه‌السلام جارى شد، قَالَ فَسُمِّيَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ فَلَمَّا كَانَ مِنْ غَدِهِ وَ بَصُرَ عَلِيٌّ بِرَسُولِ اللَّهِ سَلَّمَ عَلَيْهِ به اين سبب آن روز را روز ترويه گفتند. چون روز ديگر شد، رسول خدا  به نزد فاطمه بنت اسد آمد، حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام را از او گرفت در دامن گذاشت، وَ ضَحِكَ فِي وَجْهِهِ وَ جَعَلَ يُشِيرُ إِلَيْهِ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَرَفَهُ فَسُمِّيَ ذَلِكَ الْيَوْمُ عَرَفَةَ  و باز حضرت امير علیه‌السلام بر آن حضرت سلام كرد و خنديد و بشاشت و شادى كرد، و اشاره نمود كه از آنچه ديروز به من دادى باز عطا كن، پس فاطمه‏ شادى كرد گفت: به حقّ خداوند كعبه كه حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را شناخت، و به اين سبب آن روز را روز عرفه گفتند، يعنى حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام رسول خدا را شناخت. (امالی شیخ طوسی ص ۷۰۸، بن شهر آشوب مناقب آل ابیطالب ج ۲ ص ۱۷۴، البرهان فی تفسیر القرآن ج ۴ ص ۱۳ )  علامه مجلسی گويد: تاريخ ولادت آن حضرت در اين حديث، مخالف اخبار و اقوال گذشته است، و محتمل است كه بناى اين حديث بر نسى‏ء بوده باشد، يا آنكه در سال ولادت آن حضرت قريش حج در ماه شعبان كرده باشند و آن را ذى الحجّه ناميده باشند، چنانچه در ولادت پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به آن اشاره نموديم.